جان سخت وترس عراقی ها
داشت با پنبه ، مغزش را تمیز می کرد تا چرک نکند.
کار هر روزش بود.
از وقتی تیر خلاص به سرش زده بودندوخلاص نشده بود.
آنهم نه 1 تیر ،5 تیر!
با یک چشم،یک گوش، فک نصف شده وسری که مغز آن
هویدا بود.
عراقی ها از ترس او را از این اردوگاه به آن اردوگاه می بردند.
کلمات کلیدی :